-
يكشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۴۸ ب.ظ

آن هنگام که بین یهودیان کاتالونیا به سبب تبلیغات پیروان کابالا نارضایتیهایی به وجود آمد، اسحاق نابینا پا درمیانی کرد و آشربن داود را به سوی نحمانیدس در گرونا فرستاد وابستگی این حوزه از طریقت کابالا به فلسفه نوافلاطونیان، در آثار پیروان کابالا کاملا مشهود است.
پایگاه صهیونپژوهی خیبر، عقاید پیروان کابالا در پرووانس به تدریج از کوههای پیرنیه بین فرانسه و اسپانیا گذشت و به گرونا رسید. این شهر در آن زمان حوزه فعالیت خاخامهای یهودی بود، اما از ابتدای قرن سیزدهم مرکزی مهم برای استقرار، رشد و گسترش ادبیات کابالا فراهم ساخت. در ابتدا بحث و جدل بین پیروان کابالا و مخالفانشان راه را بر تألیفات آشکار این جریان بست، از این رو کتبی به رشته تحریر در آمد که با وجود تأکید بر جنبههای معنوی کابالا، مؤلفانشان به دنبال بحث درباره عقاید اصلی خودشان بودند. به تدریج گروههای کوچکی در گرونا تشکیل شد که علاقه فراوانی به مباحثه و مشاجره در امور کابالایی داشتند.
جنبههای رازآمیز کابالا
کتب تألیف شده در ابتدا بر جنبههای رازآمیز کابالا تأکید داشت. اشاره به عقاید رمزی در کتب اخلاقی یا خطابهها بیشتر بود. شخصیتهای اصلی این مکتب در گرونا، ابتدا نامهایی مستعار داشتند. اولین پیروان کابالا در گرونا گروه عرفانی کوچکی متشکل از عزرابنسلیمان،1 عزریلگرونایی،2 یعقوب بن ششت3 و موسی بن نحمان(نحمانیدس)4 بودند. متأسفانه حافظه تاریخی کابالا، اطلاعات ناچیزی از زندگی، آرا و عقاید این گروه در اختیار ما قرارداده است. تنها از طریق نامههای برجای مانده از آنها میتوان با برخی از نظریاتشان آشنا شد. حلقه اتصال پیروان کابالا در گرونا و پرووانس، آشربن داود5 پسر برادر اسحاق نابینا بود. آن هنگام که بین یهودیان کاتالونیا به سبب تبلیغات پیروان کابالا نارضایتیهایی به وجود آمد، اسحاق نابینا پا درمیانی کرد و آشربن داود را به سوی نحمانیدس در گرونا فرستاد وابستگی این حوزه از طریقت کابالا به فلسفه نوافلاطونیان، در آثار پیروان کابالا کاملا مشهود است.
کابالای گرونا
کابالای گرونا در امتداد افکار پیروان کابالا در پرووانس آثاری را فراهم آورد که به هیچ روی خالی از آموزههای گنوسی نبود. تلفیق اندیشههای مکاتب مختلف کابالا در همین عصر در کتاب سفر هازوهر یا به طور مختصر زوهر نمایان شد. این اثر که در فاصله سالهای ۱۲۸۰ تا ۱۲۸۹ م. نوشته شد، با آنکه دارای زبانی سخت بود و فهم آن برای غیر عالمان یهودی مشکل مینمود اما اندیشههای مطرح در آن بسیار سریع در افکار اعتقادی مردم کوچه و بازار رخنه کرد. تعالیم زوهر در باب طبیعت سفیروت، قدرتهای شیطانی، ساختار روح، نظریه تناسخ ارواح، همه سکه رایج جامعه یهود در قرون وسطی شدند. و برخورد میان تعالیم زوهری که مبتنی بر اندیشههای کابالایی بود، با آموزههای خاخامی که بنیان خویش را بر متون تلمودی و استدلالات هلاخایی بنا نهاده بود، امری ناگزیر به نظر میرسید. البته برخوردهای به وجود آمده همه ملایم و معتدل بودند؛ زیرا پیروان کابالا با آنکه در خفا و خلوت در موارد تعارض زوهر و هلاخا، از زوهر پیروی میکردند، برای هلاخای تلمود، تقدمی آشکار قائل میشدند. ربیان نیز، بسیاری از مناسک کابالایی را که زوهر طرفدار آنها بود و با تلمود هم معارض نبودند، برگرفتند و بهعنوان بخشی از شریعت یهودی در مجموعههای هلاخایی گنجاندند. به این ترتیب زندگی یهودیان با جذب اندیشهها و شیوههای کابالایی شکل جدیدی به خود گرفت. از مؤثرترین کابالیستهای این مکتب میتوان از موسی بن نحمان(نحمانیدس)، ابراهیم بن ابوالعفیا و موسی دلئون نام برد.
فاطمه مهدیه، بررسی و نقد مبانی نظری کابالیسم
پینوشت:
[۱] Ezra b. Solmon
[۲] Azriel of Gerona
[۳] Yaaqov ben Sheshet
[۴] Moses b.Nahman Nahmanides
[۵] Asher b. David
لینک کوتاه: http://khbn.ir/VLdLVBT