-
دوشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۴۱ ق.ظ

پیش از ادبیات زوهری، ردپای این اصطلاح را میتوان در تلمود جستوجو کرد؛ آنجا که دانشمندان یهودی برای تبیین حضور دائمی خداوند در این عالم، بدون آنکه جسمانیتی برای او قائل باشند، از این کلام بهره جستند. تلمود با تفسیر آیاتی از کتاب مقدس، این واژه را به معنای مسکن با حضور الهی و روشنایی یا جلال خداوند به کار میبرد؛ اما هیچ کنایه و اشارهای بر وجود عنصر زنانه در خداوند، در این عصر یافت نمیشود.
پایگاه صهیونپژوهی خیبر، اهمیت مفهوم شخینا در متون دینی و میراث ادبی کابالا تا بدان پایه است که متون دینی، این مفهوم را حضور دائمی خدا و کابالا آن را مهمترین تجلی نورانی صادر شده از انسوف میپندارد. به نظر میرسد واژه شخینا که در لغت عبری از ریشه «شخن» به معنای چادر گرفته شده است، برای اولین بار در ادبیات ربیها آشکار گشت و در ادوار بعدی به عنصری زیربنایی در کابالا تبدیل شد. پیش از ادبیات زوهری، ردپای این اصطلاح را میتوان در تلمود جستوجو کرد؛ آنجا که دانشمندان یهودی برای تبیین حضور دائمی خداوند در این عالم، بدون آنکه جسمانیتی برای او قائل باشند، از این کلام بهره جستند. تلمود با تفسیر آیاتی از کتاب مقدس، این واژه را به معنای مسکن با حضور الهی و روشنایی یا جلال خداوند به کار میبرد؛ اما هیچ کنایه و اشارهای بر وجود عنصر زنانه در خداوند، در این عصر یافت نمیشود.1 ربیها بر اساس این آیه از سفر خروج «برای من یک میشگان (مسکن مقدس) بسازید تا در میان ایشان ساکن شوم»2 شخینا را به برپا کردن خیمه عهد برای خداوند در صحرا مربوط میدانند. به اعتقاد آنها ذات متبارک خداوند به دنبال محلی بود تا در آن سکنی گزیند؛ اما این امر حاصل نمیشد تا آنکه موسی خیمه عهد را در صحرا برافراشت. از آن پس شخینای الهی در آن خیمه آرامش گرفت و بعد از آن در کوه سینا و سپس در بیتالمقدس منزل گزید. در نظر ربیها شخینا همان سکون و آرامشی است که از سوی خداوند به طور عام بر جهان و به طور خاص بر مؤمنان یهودی نازل میشود. از منظر برخی علمای یهودی نیز شخینا بر حلول خداوند در وجود انسان و جهان دلالت میکند.3
شخینا در متون آگادهای
در متون آگادهای از شخینا با تعابیری همچون «عروس» و «دختر پادشاه» یاد میشود. همچنین شخینا در این متون، سمبلی است از ماه که از خود نوری ندارد و از روشنایی خورشید بهره میگیرد. تلمود معتقد است هر کجا قوم یهود تبعید میشود، شخینا نیز با آنها تبعید میگردد. در واقع تلمود شخینا را حضور خداوند در میان قوم میداند که حتی در زمان تبعید باقی میماند. به باور نویسندگان تلمود اگر چه حضور خداوند «شخینا» در همه جا هست، این حضور نزد اسرائیل بیشتر از سایر اقوام غیر یهودی است؛ چرا که قوم اسرائیل مردمی منتخب و تقدیس شده هستند و با آنکه گناهان ایشان باعث خرابی معبد مقدس و تبعید شخینا شد اما در زمان تبعید بنیاسرائیل شخینا نیز در کنار آنها به تبعید رفت.
شخینا در مکاتب کابالا
مکاتب کابالا اعم از مکتب پرووانس، گرونا و صفد، هرکدام در تبیین جایگاه و اعتبار شخینا نقش بسزایی داشتهاند. در حالی که برخی از خاخامهای یهودی میاندیشیدند که شخینا، یک تجلی بزرگ الهی است و فقط یهودیان میتوانند به آن دست یابند،4 مکاتب کابالا از آمیختن این مفهوم با آموزههای اساطیری سایر ملل ابایی نداشتند. پیروان کابالا با حفظ جایگاه شخینا بهعنوان حضور دائمی خداوند و واسطه تجلی او، شخینا را در نظام سفیروت، عنصری مادینه قلمداد کردند که رحمت و فیض خداوند را دریافت نموده، همچون مادری مهربان آن را در جهان توزیع میکند. این سفیره جایگاه و اهمیت خود را در ارتباط با امر قدسی(انسوف) اخذ مینماید؛ از این جهت کابالا هرگونه بیاحترامی در مورد وی و یا در حضور او را تقبیح میکند.
تأثیر مبانی اندیشه گنوسی بر شخینا
آنچه در ادوار بعدی به تغییر مفهوم شخینا در تفکر دینی و عرفانی یهود سرعت بیشتری بخشید، تأثیر مبانی اندیشه گنوسی بر اعتقادات این قوم بود، پس از تلمود، در مکاتب عرفانی یهود، برای نخستین بار، آموزه شخینا در کتاب باهیر مطرح شد. شخینا در این اثر چهره سوفیای گنوسی را به خود گرفت سوفیا آخرین ائون از سلسله ائونهای واسط میان پلروما، خدای گنوسیه و جهان مادی بود. شخینا نیز در کتاب باهیر، معادل همتای گنوسی خود، بیانگر واپسین فیضان انسوف بود که حالت تبعید، سرگشته در جهان میگردد.5 شخینا در کتاب باهیر علاوه بر این که بخشی از ذات الهی معنا میشود، همانند سوفیا، به دختری میماند که از موطن خود دور افتاده و در پایینترین جهانها تبعید گشته است. باهیر در بیانی دیگر قوم بنیاسرائیل را نیز شخینا خوانده است. از این منظر قوم یهود، نه تنها بخشی از خدا است، بلکه آن زمان که بنیاسرائیل به تبعید رفتند، در حقیقت بخشی از خدا به تبعید رفت.6 پس از کتاب باهیر تفکر شخینای مؤنث، به شکل بارزی در زوهر به تصویر کشیده شده است. در کابالای زوهری، شخینا بهعنوان عنصری زنانه در انسوف جلوه میکند که با گناه آدم ابوالبشر از نیمه دیگرش(انسوف) جدا شده و به جهان ماده هبوط کرده است. مؤلف زوهر نیز براساس اساطیر گنوسی، قوم بنیاسرائیل را شخینا قلمداد میکند و معتقد است که ایشان همچون شخینا در پیوند با خداوند هستند.
نیمه مادینه خدا در تبعید
طبق آموزههای این طریقت، عصیان و گناه آدم(علیهالسلام) باعث جدایی شخینا از انسوف و هبوطش به عالم ماده شد.7 این فاجعه، نظم در عالم بالا و پایین را به بینظمی و ناهماهنگی مبدل ساخت. از آن زمان تاکنون نیمه مادینه خدا یا همان شخینا، در تبعید به سر میبرد. از منظر کابالا، انسوف برای بازگرداندن شخینا به عالم بالا و اتحاد دوباره با او، قوم یهود را برگزید و تورات را به ایشان عطا کرد تا این قوم در بازسازی این وحدت از دست رفته، یار و همکار خدا باشند. با این برگزیدگی، شخینا به جامعه اسرائیل وابسته شد و مواهب خویش را همواره بر این قوم ارزانی داشته است. در عوض یهودیان سعی دارند با مطالعه تورات و عمل به احکام و دستورات آن، همچنین استقرار در ارض مقدس و ساخت دوباره معبد در مکان قبلی خود، زمینههای ظهور منجی آخرالزمان را مهیا سازند؛ چرا که با ظهور ماشیح فرایند «ییحود»8 به انجام میرسد.9
اهمیت شخینا در دوران معاصر
اهمیت شخینا در دوران معاصر برای یهودیان صهیونیست از این بابت است که «ییحود» یا اتحاد انسوف و شخینا در صورتی به انجام خواهد رسید که معبد سلیمان در اورشلیم بازسازی و یهود در سرزمین بیتالمقدس مستقر شود. در پی ظهور ماشیح که موعود آخرالزمانی یهود و از نسل داوود است، این امر یعنی «ییحود» به وقوع خواهد پیوست و پس از آن، قوم یهود که بهعنوان قوم برگزیده وظیفه اتحاد این دو نیمه از خدا را داشته است، به شراکت خود با خداوند صورت عملی میبخشد؛ از اینرو صهیونیستها با بهرهگیری از مبانی نظری کابالا راه را برای اهداف سیاسی خود هموارتر میسازند. داشتن تلقی جنسیتی از موجودات ماورای ماده و سرایت دادن ویژگیهای انسانی به آنها، در اندیشه کابالا از جایگاه ویژهای برخوردار است. اینکه انسوف؛ خدای کابالا دارای نیمهای زنانه است، به شدت با دیدگاه ارتودکسی یهود در تعارض میباشد؛ زیرا اعتقاد به بساطت ذاتی و مرکب بودن ذات الهی، مغایر با اصل توحید به حساب میآید. از آنرو که هر مرکبی به اجزای خود نیاز دارد و این نیاز را باید موجود دیگری برطرف کند، به نظر میرسد انسوف با تبعید نیمه دیگرش تبدیل خدای ناقصی شده است؛ تا آنجا که حتی خود قادر نیست زمینه اتصال و وحدت با نیمه دیگرش را فراهم کند! به این سبب به قوم یهود وابسته میباشد و منتظر است تا با عبادت و عمل یهودیان به تورات، زمینه این پیوند مهیا شود. اما اگر قوم یهود نخواست یا نتوانست به احکام مندرج در تورات عمل کند، تکلیف این خدای ناقص چیست؟ آیا خدای نیازمند و ناقص، همان موجودی است که باید منشأ هر کمالی در عالم باشد؟
فاطمه مهدیه، بررسی و نقد مبانی نظری کابالیسم
پینوشت:
[۱] دقیقیان ۱۳۷۸، ص۳۵۸
[۲] سفرخروج، ۲۵/۸
[۳] ابراهیمی دینانی، ۱۳۸۹، ص۱۵۶
[۴] ابراهیمی دینانی، ۱۳۸۹، ص ۱۵۹
[۵] آرمسترانگ، ۱۳۸۲، ص۲۸۶
[۶] راسخی، ۱۳۷۴، ص ۲۳۱
[۷] آدم به جای پرستش همه سفیرهها، تنها به تکریم شخینا اهتمام ورزید و با این عمل خود، از معرفت خداوند جدا شد (آرمسترانگ۱۳۸۲، ص ۲۸۶)
[۸] Yichud: تجدید وحدت بین انسوف و شخینا
[۹] اپستاین، ۱۳۸۵، صص ۲۸۹ – ۲۹۰
لینک کوتاه: http://khbn.ir/95v