-
پنجشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۹، ۰۶:۰۰ ب.ظ

زمینههای بازگشت در برخی از افراد بنیاسرائیل وجود داشت اما حوادثی که هنگام خروج از مصر پی در پی در سر راه قرار میگرفت، باعث مخفیماندن این تمایل میشد.
پایگاه صهیونپژوهی خیبر، جلد سوم کتاب قبیله لعنت در سال ۱۳۹۴ با موضوع بنیاسرائیل و پیامبری به قلم دکتر اسماعیل شفیعی سروستانی نوشته شد. این کتاب در ادامه جلدهای قبلی به بررسی ابعاد مختلف جادوگری و عناد جبهه باطل در راس آن یهود با جبهه حق پرداخته است.
نویسنده در ابتدای کتاب، نحوه شکلگیری بنیاسرائیل و علت نامیدهشدن آنان بدین اسم را توضیح داده و داستان تقابل حضرت موسی(ع) و فرعون را با استناد به قرآن، روایات ائمه و تورات نقل کرده است. زمینههای بازگشت در برخی از افراد بنیاسرائیل وجود داشت و حوادثی که هنگام خروج از مصر پی در پی در سر راه قرار میگرفت، باعث مخفیماندن این تمایل میشد.
واقعه سفر موسی(ع) به کوه طور، مجال امتحان بزرگ را فراهم آورد و سامری برای گمراهکردن قوم بنیاسرائیل دست به کار شد. خطاکاریهای این قوم به اینجا ختم نشد، اگر چه حضرت موسی(ع) با مجاهدت بسیار بنیاسرائیل را به دروازههای کنعان رساند، اما آنان از مجاهدت سرباز زدند و از این رو فتح این سرزمین برای مدت طولانی به تعویق افتاد.
هنگامی که آنان به مرزهای فلسطین رسیدند، فرمان یافتند که با ورود به سرزمین مقدس با ساکنان آن به نبرد پرداخته و آنجا را برای سکونت خویش تصرف کنند، اما آنان به بهانه نیرومندی و تنومندی ساکنان شهر، به نام عمالقه و بهرغم هشدار صریح حضرت موسی(ع) فرمان الهی آن حضرت را نادیده گرفته و از ورود به شهر و جنگ با کافران شدیدا امتناع کردند.
آنان به کیفر این گناه و نافرمانی صریح و با نفرین حضرت موسی(ع) چهل سال از ورود به سرزمین مقدس و سکونت در آن محروم و به عنوان عذاب در بیابان سرگردان شدند. یوشع بن نون(ع) جانشین حضرت موسی در بنی اسرائیل بود و پس از او حضرت سموئیل رهبری آنان را برعهده گرفت.
شبکه اشرار بنیاسرائیل
پس از حضرت یوشع(ع)، بنیاسرائیل عصر داوران را تجربه کردند. پس از آخرین داور، مردم از آن حضرت درخواست کردند که پادشاهی برای آنان برگزیند و خداوند حضرت طالوت را برای آنان برگزید. حضرت داوود(ع) جانشین حضرت طالوت شد و حضرت سلیمان جای پدرش حضرت داوود نشست و مهمترین و باشکوهترین دوران بنیاسرائیل را به وجود آورد.
شبکه اشرار بنیاسرائیل اولین سازمان متشکل انسانی بود که با هدایت مستقیم ابلیس و جنودش در زمین تاسیس شد تا به مدد علوم غریبه و اجنه کافر به صورت سازمانیافته علیه مومنان وارد عمل شود. آنچه بزرگترین ضربه را به پیکر بنیاسرائیل وارد ساخته و آنان را تبدیل به جرثومه فساد در مقابل انبیا الهی ساخته تفکر نژادپرستانه آنان بوده است.
از همینجا تشکیل نظام استکباری بر روی زمین و به نیت بلعیدن دنیا در دستور کار سران بنیاسرائیل وارد شد. دکتر شفیعی پس از تحقیق درباره ریشه پرستش گوساله سامری در میان بنیاسرائیل توضیحاتی را پیرامون فرهنگ معبدی در اسباط بنیاسرائیل میدهد.
در میان بنیاسرائیل فرهنگ معبدی متعصبانهتر از سایر اقوام پاس داشته میشد. در فرهنگ معبدی یهودی، سنت قربانی از مهمترین جایگاه در میان همه سنن یهودی برخوردار بوده است. به گواه منابع تاریخی، فرهنگ معبدی که توسط کاهنان معبد پاس داشته میشد، یهودیان در دوران تبعید به شرک آلوده شدند و به بتپرستی روی آوردند.
در دورهای طولانی، کاهنان معابد به نام دین و خدا در مقابل انبیا الهی و اوصیا ایشان، به صورت علنی ایستادگی کردند و با همدستی و تماس با ابلیس، سایر شیاطین جنی و انسی، بساط با عوالم غیبی به مستضعفین القا کردند.
قریب به ۹۷۷ سال پس از رحلت حضرت موسی(ع)، بختالنصر پادشاه بابل شد. وی که به اورشلیم چشم طمع داشت، بدان دیار لشکر کشید و ۷۰ سال یهودیان را در بند اسارت خود گرفتار آورد. در میان آن سالها در اثر تباهی و فسادهای وارد شده بر ساحتهای اعتقادی، اخلاقی و عملی بنیاسرائیل، کاهنان و مردم چنان آلوده به سحر، بتپرستی، رباخواری، زنا و… شده بودند که جز فرودآمدن عذاب آسمانی جایگزینی برای کیفر آنان وجود نداشت.
تاوان توهم بنیاسرائیل
با این همه خداوند متعال ارمیای ناصح را برگزید تا آنان را پیش از فرود بلا متذکر شود. حضرت ارمیا همه ناسپاسی بنی اسرائیل، تجری در فساد و گناه و پرستش بتها را در زمره خطاهای غیر قابل بخشش بندگان جفاکار برمیشمارد و به صراحت آنان را متذکر میشود.
ارمیا(ع) مجازات و تنبیه بنیاسرائیل را معطوف به شرارت و ظلم نابخشودنیشان و گسست عهدی که باید ملزم به پاسداشت او بودند، میشناسد. او از بام تا شام، در هر کوی و برزن در برابر کهنهها تزویر و انبیای دروغزن و بازاریان طماع و بزرگان مکار از آیندهای سیاه و تاریک خبر میداد.
اورشلیم در زیر سم ستوران بابلی فرو ریخت و جز اندکی درمانده، شکسته و فقیر مابقی ساکنان بنیاسرائیل در اسارت بابلیان در آمدند. این واقعه نشان داد که خداوندگار هستی با دیار البشری عهد بیقید و شرط ندارد. چنان که بنیاسرائیل تاوان این توهم را پس داد و تجربهای بس دردناک دریافت که هیچ عملی در این جهان بدون عکسالعمل باقی نمیماند.
آنکه به اورشلیم خیانت کرد بیگانه نبود، بلکه خود آنان بودند که منکر در میانشان جایگزین معروف و معروف جایگزین منکر شده بود و شهروندان آن بر فقر و نداریِ تهیدستان قهقه میزدند و در فساد و تباهی از هم سبقت میگرفتند. با هجوم کوروش به بابل و برچیدهشدن بساط حکمرانی بختالنصر، یهودیان آزاد شدند و جماعتی از آنان به اورشلیم بازگشتند و عدهای نیز در بابل ماندند.
اگر چه تحت توجهات برخی انبیا بنیاسرائیل، آنان پس از رهایی از اسارت بابلی و بازگشت به آموزههای سنتی روی آوردند و به بازسازی معبد سلیمان مشغول شدند، اما بر اثر فتوحات اسکندر و نظام یونانگرایی، تجددخواهی در بین آنان راه یافتند و حتی عدهای از آنان بر آیین دیرین خود ایراد گرفته و او را محدود و بینتیجه دانستند.
لینک کوتاه: http://khbn.ir/tRTRD