-
شنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۹، ۰۶:۲۰ ب.ظ

چرا کسانی این چنین در برابر آمریکا مبهوت و حتی مقهور ماندهاند و چرا افرادی خشمگین پیشروی این کشور ایستادهاند؟ این کتاب به شناخت آمریکا میپردازد، البته نه آنگونه که ما تصور میکنیم، بلکه آنگونه که آمریکا به راستی هست. من در سال ۱۳۳۷ش.
پایگاه صهیونپژوهی خیبر، کتاب آمریکاشناسی (فراز و فرود یک امپراطوری) توسط پروفسور حمید مولانا نگاشته شده است و تلاش دارد تا مخاطب خود را به شناخت واقعبینانهای نسبت به ایالات متحده آمریکا برساند. در این مسیر به مراحل اوج و فرود این سرزمین و تفاوت بین آمریکا و آمریکاییها نظر دارد. این کتاب میکوشد تا آمریکا را آنگونه که حقیقتاً هست معرفی کند نه آنگونه که ما تصور کرده و حدس میزنیم.
در مقدمه این کتاب میخوانیم: «در آمریکا چه میگذرد؟» این سؤالی است که همیشه از من میپرسند. آنها میگویند بیش از پنجاه سال (نیم قرن) است که در آمریکا زندگی کردهاید و باید آنجا را بشناسید. پاسخ نخستین من این است که آمریکا آنگونه نیست که شما فکر میکنید. عقاب، سمبل و نشانه ملی آمریکاست، اما این روزها پرهای این عقاب در حال ریختن است.
چرا کسانی این چنین در برابر آمریکا مبهوت و حتی مقهور ماندهاند و چرا افرادی خشمگین پیشروی این کشور ایستادهاند؟ این کتاب به شناخت آمریکا میپردازد، البته نه آنگونه که ما تصور میکنیم، بلکه آنگونه که آمریکا به راستی هست. من در سال ۱۳۳۷ش. (۱۹۵۸ م) زمانی وارد آمریکا شدم که ایالات متحده در اوج قدرت بود و دوران طلایی را میگذراند.
آمریکا یک امپراتوری است، ولی با امپراتوریهای دیگر متفاوت است که در این کتاب به آن خواهم پرداخت. مسئله مهم دیگر تفاوت میان آمریکا و آمریکاییهاست. مردم آمریکا، با خود آمریکا به عنوان یک دولت، نظام و حتی یک قاره تفاوت دارند.
اگر آمریکا خواستار یک زندگی مسالمتآمیز با بیش از ۶ میلیارد انسان دیگر روی این کره زمین باشد، باید از آنها آگاهی داشته و به آنان احترام بگذارد. به همین شکل، دیگران اگر بخواهند با ۳۰۰ میلیون آمریکایی مشارکت و رابطه داشته باشند، باید حقیقت جامعه آمریکا و نظام آن را درک کنند.
شما در این کتاب مشاهده خواهید کرد که آمریکا ساده و در عین حال پیچیده، گیجکننده، پر از تناقض و همچنین فریبنده، متنوع، یکنواخت و بزرگ است. برای مثال، ما امروزه فرهنگ مصرفگرایی دنیا را به ارث بردهایم. برای بسیاری از مردم، زندگی در آمریکا جذاب و دلربا به نظر میرسد؛ اگر برخی از عادتهای آمریکاییها به دیگر ملتها سرایت کند، جهان نیاز سه برابر خواهد داشت و افزون بر آن آلودگی محیط زندگی ما نیز چندین برابر خواهد شد. اعتیاد به خرید در آمریکا به حدی است که گویی فردایی وجود ندارد. فرهنگ عمومی آمریکا با پیامهای بازرگانی بمباران میشود. این حس طمع، همراه با اعتبار کاذب، مصرفگرایی را آسان، اما مردم را ورشکسته یا مقروض ساخته است. بدین ترتیب، فروشگاههای بزرگ جای کلیساها و معابد را گرفته است.
رکود و ورشکستگی اقتصادی
تناقضها و شگفتیها در آمریکا فراوان است. در طول تاریخ، بیشتر جوایز نوبل اقتصاد، نصیب اقتصاددانان آمریکایی شده است؛ ولی جای تعجب دارد که رکود و ورشکستگی اقتصادی دهههای ۱۹۳۰ و ۲۰۰۰م. همین کارشناسان، پیشبینی نشده و نیمهپنهان مانده بود.
بسیاری از جوایز صلح نوبل نیز به دولتمردان آمریکایی داده شده است؛ در حالی که بزرگترین خونریزیها و جنگها در دنیا توسط آمریکا و در زمان ریاست و مدیریت این افراد، اتفاق افتاد: تئودور روزولت در سال ۱۹۰۶م، و در جنگهای آمریکا علیه اسپانیا، کوبا، فیلیپین و جزایر اقیانوس کبیر، وودرو ویلسون (در سال ۱۹۱۹م. در جنگ جهانی اول)، هنری کسینجر وزیر خارجه سابق امریکا (در سال ۱۹۷۳م. به هنگام جنگ ویتنام و کودتای آمریکا علیه کشورهای آمریکای لاتین)، جیمی کارتر رئیسجمهور سابق آمریکا در سال ۲۰۰۲م. (کسی که از پشتیبانان نظام سلطنتی در ایران و در تجاوز صدام علیه ایران یاریگر رژیم بعث عراق بود). بوش پدر و پسر (هر دو رئیسجمهور آمریکا بودند و جنگهای اول و دوم خلیج فارس و اشغال عراق در این دوران اتفاق افتاد).
باراک اوباما نوزدهمین آمریکایی است که به دریافت جایزه صلح نوبل مفتخر شده است. وی در سال ۲۰۰۹م. زمانی این جایزه را دریافت کرد که هنوز جنگ آمریکا در عراق و افغانستان ادامه داشت و دخالت نظامی آمریکا در درگیریهای نظامی پاکستان به بالاترین حد خود رسیده بود.
در حوادث تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱م. در نیویورک و واشنگتن و در طول ریاستجمهوری جرج دبلیو بوش، آمریکاییها برای اولین بار به این حقیقت پی بردند که عقیده سایرین درباره ـمریکا اهمیت دارد.
شناخت و دانش ما درباره آمریکا از سه منبع حاصل شده است که عبارتند از:
۱- کتابها و ادبیات مربوط به تمدن و تاریخ این قاره و مردم آن و آنچه در مدارس و دانشگاهها تعلیم داده شده است.
٢- مشاهدههای شخصی ما از این سرزمین و نظام آن و همچنین تجربهها و آثاری که سیاست خارجی آمریکا در ما ایجاد کرده است.
٣- اطلاعات دریافتی از مطبوعات، رسانهها، ماهوارههای سینما و صنایع فرهنگی در زمانی که تماس مستقیم به صورت اقامت مسافرت با بازدید و… میسر نیست.
این سه منبع تصویر ذهنی ما را از آمریکا ترسیم میکند. چه بسا مشاهدات و تجربههای شخصی و علمی، مهمتر، نافذتر و درعین حال کمیابتر از شیوههای غیرمستقیم باشد.
من در آمریکا شاهد دوران فشار و خفقان فکری مک کارتیسم، اغتشاشهای سالهای بعد از جنگ جهانی دوم و جنگ سرد، اعتراضهای مردم علیه جنگ ویتنام، شورش دانشجویان، قیام سیاهپوستان برای به دست آوردن آزادیهای مدنی، ترس و وحشت از تروریسم و اسلامهراسی سالهای اخیر بودهام و به دنبال چندین دهه اقامت، تدریس و پژوهش در آمریکا، از این منابع تاریخی و تجربی بهره بردهام.
توصیف، تشریح و نقد جامعهای که فرد در آن زندگی کرده است گرچه دارای مزیت است، ولی کار دشواری است که برای انجام آن باید چند اصل را رعایت کرد. بیشک یکی از آنها نگاه منصفانه است. برخورداری از این ویژگی باعث میشود که نویسنده با تحلیلگر و تاریخنویس همانگونه که کاستیهای آن جامعه و نظام را موشکافی میکند، از برخورداریهای محاسن و امکانات آن نیز چشمپوشی نکند. شرط دیگر، آگاهی و شناخت کافی از حوزهای است که یک نویسنده و پژوهشگر، اراده کاستن از دغدغههای جامعه انسانی آن را دارد.
امروزه آمریکاشناسی به دو جهت ضروری است: نخست آنکه آمریکا، اگرچه قدرتی در حال افول، اما به هر حال هنوز یک قدرت جهانی است. دوم اینکه آمریکا هنوز با بسیاری از کشورها، ملتها و فرهنگها درگیر است.
هنری آدامز، تاریخنویس آمریکایی در آغاز قرن نوزدهم پیشبینی میکرد که اگر قرار است قوانین تاریخ نوشته شده و روشی برای آن تهیه شود، این امر باید بر مبانی و بنیاد تجربیات آمریکا سنجیده شود. این حس برتری، همواره یک عنصر اصلی در مناسبات آمریکا با سایر کشورها بوده است. تئودور روزولت در نطق دریافت جایزه صلح نوبل در سال ۱۹۱۰م، از تشکیل جامعه صلح صحبت کرد که در آن قدرتهای بزرگ نقش اصلی را ایفا میکنند. چند سال بعد وودرو ویلسون، رئیسجمهور اسبق در گزارش سالیانه خود به کنگره آمریکا در ۲۲ ژانویه ۱۹۱۷م، درباره تشکیل کنسرت قدرتهای بزرگ برای صلح جهانی سخن گفت.
در سال ۱۹۴۲م. فرانکلین روزولت آشکارا گفت رؤسایجمهور در سازمان ملل متحد بایستی بر این نکته تأکید کنند که تصمیمهای اصلی و حقیقی باید از سوی قدرتهای بزرگ یعنی ایالات متحده آمریکا، بریتانیای کبیر، روسیه و چین که در آینده پلیس دنیا خواهند بود گرفته شود.
این پدیده پرسشهایی را مطرح میکند که پاسخ به آنها ضروری است. اینکه آیا این تصمیمها، آمریکا را از فساد و زوال مصون خواهد داشت؟ آیا هوشمندی و الگوی آمریکا، خود و دنیا را نجات خواهد داد؟ آمریکا در آینده کجا خواهد بود؟ آینده آمریکا چیست؟ آیا آمریکا خدای جداگانهای دارد که او را ببخشد؟ و سؤال مهمتر اینکه ما از آمریکا چه آموختهایم؟
لینک کوتاه: http://khbn.ir/Hc24otv