در سال ۲۰۰۱ پروفسور دایسون کتاب «اگر صدایم را میشنوی فریاد غرور سر بده: در جستجوی توپاک شاکور» را منتشر کرد. این نمونهای از استفاده او از بورس تحصیلی پروفسوریاش(گرنت) است.
پایگاه صهیونپژوهی خیبر؛ مدتی قبل کتابی تحت عنوان «صد و یک پروفسور خطرناک» در آمریکا منتشر شد. موضوع این کتاب معرفی صد و یک پروفسور دانشگاهی است که جرم شان سخن گفتن درمورد هولوکاست و یهود در کلاسها و کتابهایشان است. در کنار انتشار این کتاب به اساتید دانشگاههای دیگر هشدار داده شده که چون این افراد از خط قرمزها عبور کردهاند نباید از آثار آنها استفاده کنید.
در مجموع وقتی آزادی نامحدود شود خودش مشکلاتی به وجود میآورد که نهایتاً محدودش خواهد کرد. متن ذیل معرفی «پروفسور مایکل اریک دایسون» یکی از صد و یک پروفسوری است که نویسنده کتاب به آن پرداخته است.
پروفسور مایکل اریک دایسون ـ Professor Michael Eric Dyson
– دانشگاه پنسیلوانیا
– پروفسور برتر در رشته علوم انسانی در دانشگاه پنسیلوانیا
– یک کتاب در مورد تیپاک شاکور، رپر خشن نوشته است و در آن، او را به عنوان عیسی مسیح سیاه پوست معرفی و تحسین می کند.
– بر این باور است که حملات ۱۱ سپتامبر به علت اقدامات امپریالیستی آمریکا در گذشته و نوع دیدگاه دیگر کشور ها نسبت به این اقدامات تا حدی قابل پیش بینی بود.
مایکل اریک دایسون کشیش تعالیم باپتیست (یکی از فرقههای پروتستان مسیحیت است که در آن هنگام بالغ شدن فرد او را بصورت کامل درون آب فرو میبرند تا غسل داده شود) و استاد برتر علوم انسانی در دانشگاه پنسیلوانیا است.
او همچنین در دانشگاه کارولینای شمالی، دانشگاه کلمبیا و دانشگاه دیپاول تدریس کرده و یکی از استادانی است که در آمریکا بیشترین دستمزد را دریافت میکند و بیشترین افتخارات را دارد.
تحصیلات و تدریس پروفسور دایسون در رابطه با ارجاعات به موسیقی هیپ هاپ و سبک «رپ گانگستری»، و خشونتها و بدبینیهای آن است. در سال ۱۹۹۶، پروفسور دایسون کتاب «بین خدا و رپ گانگستری» را منتشر کرد که با نامهای به برادرش، که در دهه ۱۹۸۰ به قتل درجه دوم محکوم شده بود، آغاز میشود.
دایسون معتقد است که برادرش از لحاظ قانونی بیگناه است و سرنوشت او را به «وضعیت بدبختانه مردان سیاه پوست در آمریکا» مربوط میکند. طبق گفته پروفسور دایسون رپ گانگستری، که یک سبک وحشیانه و غم انگیز است که جنایتکاران را تحسین میکند، این حقیقت را مورد توجه قرار میدهد. سبک رپ گانگستری با قالب خشونت آمیز خود میتواند بیشتر از یک میلیون موعظه سیاسی سخنرانان، مردم آمریکا را با مشکلات اجتماعی وحشتناک موجود مواجه کند.
در سال ۲۰۰۱ پروفسور دایسون کتاب «اگر صدایم را میشنوی فریاد غرور سر بده: در جستجوی توپاک شاکور» را منتشر کرد. این نمونهای از استفاده او از بورس تحصیلی پروفسوریاش(گرنت) است که تلاش میکند تا یک گانگستر و موسیقیدان به نام توپاک شاکور، که یک خال کوبی با عنوان «زندگی به سبک یک قاتل» را بر روی شکم خود قرار داده است، را مورد توجه عموم قرار دهد. دایسون، توپاک را به عنوان نمادی از عیسی سیاه پوست برجسته میکند.
توپاک شاکور
در حقیقت، توپاک شاکور زندگیاش را وقف خال کوبی خود کرد و زندگیاش را صرف مصرف مواد مخدر و خشونت کرد. در اکتبر ۱۹۹۳، او درگیر یک دعوا شد و به دو افسر پلیس که در مرخصی بودند شلیک کرد. یک سال بعد او به جرم دست داشتن در یک تجاوز دسته جمعی به یک زن جوان به چهار و نیم سال زندان محکوم شد.
در همان سال، شاکور در طی یک سرقت پنج بار تیر خورد. در نهایت، در سپتامبر ۱۹۹۶، او توسط تیراندازی که با ماشین در حال عبور از خیابان بود در لاس وگاس تیر خورد و کشته شد. با این وجود در برآورد پروفسور دایسون، این رپر «چیزی بیشتر از کارهای هنری خود بود.»
در آوریل ۲۰۰۵، پروفسور دایسون کتاب «آیا بیل کازبی درست میگوید؟ آیا طبقه متوسط سیاهپوست، عقل خود را از دست داده است؟» را منتشر کرد. این کتاب تلاش میکند تا جنگ طبقاتی را به جامعه سیاهپوستان معرفی کند.
در سال ۲۰۰۴، کازبی که یک شخصیت بسیار برجسته فرهنگی به عنوان سرپرست مدل تلویزیونی «خانواده هاکس تیبل» بود، برای شکست بسیاری از پدران و مادران سیاهپوست در مراقبت از فرزندان خود، که باعث شد بسیاری از آنها در خانوادههای تک والدی بزرگ شوند ابراز تاسف کرد.
کازیبی از جامعه سیاهپوستان درخواست کرد تا به تحصیلات توجه بیشتری کنند، قانون پذیرتر شوند و یاد بگیرند که به زبان انگلیسی رایج صحبت کنند. کتاب پروفسور دایسون، نظر کازیبی را به عنوان یک عضو از طبقه حاکم سیاه پوست که به سیاه پوستان ستمدیده خیانت کرده است، رد میکند.
همیشه برای هر کاری مقداری اعتبار وجود دارد
در ماه می سال ۲۰۰۵، از پروفسور دایسون دعوت شد تا درباره کتاب خود در برنامه تلویزیونی «نمایش امروز» صحبت کند، جایی که او با الراکر، مفسر سیاهپوست مصاحبه کرد. هنگامی که راکر از دایسون پرسید آیا اظهارات کازبی اعتبار داشت یا نه، پروفسور پاسخ داد: «حتما… همیشه برای هر کاری مقداری اعتبار وجود دارد. تیموتی مک وی [مغز متفکر بمبگذاری تروریستی مرگبار در سال ۱۹۹۵ در شهر اوکلاهما] هم حرفی برای گفتن داشت. دولت ما از برخی جهات زیاده روی میکند. اما مهم روشی است که برای بیان نظرتان انتخاب میکنید، اینکه بمبگذاری کنید و جان انسانها را بگیرید، این وحشتناک است… بیایید حواسمان را معطوف به جامعهای بکنیم که بتوان بر روی آن برای ایجاد شرایطی که تعداد افراد فقیر کمتر شوند، بیشتر حساب کرد.»
در دیدگاه پروفسور دایسون، کازیبی یک بمب تروریستی را علیه افراد بیگناه در جامعه سیاهپوست رها کرده است.
در طول همان مصاحبه، راکر بعضی از اظهارات کازبی را برای دایسون خواند: «این افراد آفریقایی نیستند (در آمریکا به سیاه پوستان، آفریقایی ـ آمریکایی گفته میشود)؛ آنها هیچ چیزی در مورد آفریقا نمیدانند و یا نامهایی چون شانیخوا، شلیکو و محمد و امثال آن ندارند و با این وجود همه آنها در زندان هستند.
تنها چیزی که این بچهها بلدند gimme، gimme، gimme
تنها چیزی که این بچهها بلدند gimme، gimme، gimme (آهنگی از گروه سوئدی ABBA) است. این افراد [پدران و مادران سیاهپوست] میخواهند دوستی کودک را بخرند… و این کار برای کودک بسیار بیاهمیت است… این افراد برای فرزندشان پدری و مادری نمیکنند. آنها فقط در حال خرید چیزهایی برای بچهها هستند. کفشهای ورزشی پانصد دلاری، برای چی؟ آنها نمیخواهند… به جای آن ۲۵۰ دلار برای خرید هوکت آن فونیک (بستههای آموزشی که موارد آموزشی را با آواز به بچهها آموزش میدهد) هزینه کنید.
شما نمیتوانید یک هواپیما را با چرا شما نیستید (در اینجا در متن اصلی واژههایی به کار برده شده است که نشان دهنده نوع حرف زدن سیاه پوستان در آمریکا است و قصد تمسخر لحن حرف زدن آنها را دارد ولی قابل ترجمه نیست) بر روی زمین بنشانید… شما نمیتوانید یک دکتر باشید و این جور مزخرفاتی از دهانتان بیرون بیاید.
دایسون پاسخ داد: مردم سیاهپوست همیشه در نامگذاری فرزندان خود خلاق بودند. آفریقاییها بچههای خود را از روی روزهای هفته و یا از روی شرایط تولدشان نامگذاری میکردند. افراد سیاه پوست در دهه ۱۹۳۰ نام فرزندان خود را از روی محصولات مصرفی مانند، کرمولا، لیسترین(نوعی دهان شویه)، هارشی بار (نوعی شکلات شیری) نامیدند.
بنابراین نامگذاری سیاهپوستان همیشه خلاقانه بود. من درباره شانیخوا و یا تالیخوا نگران نیستم، من در مورد کلارنس [توماس] و کاندولیزا [رایس] (هردو از سیاهپوستان پرنفوذ در آمریکا هستند) نگران هستم، که میتواند در جایگاههای پرقدرتی که در آمریکا دارند به ما آسیب برسانند.
چیزی که من با آن مخالفم ریاکاری ایالات متحده است
در مصاحبهای که کمی بعد از ۱۱ سپتامبر انجام شد، از پروفسور دایسون پرسیده شد: نظر شما در مورد حملات تروریستی به مرکز تجارت جهانی و پنتاگون چیست؟ او پاسخ داد: به علت اقدامات امپریالیستی آمریکا در گذشته و نوع دیدگاه دیگر کشورها نسبت به این اقدامات تا حدی قابل پیشبینی بود…. چیزی که من با آن مخالفم ریاکاری یک ملت (ایالات متحده) است که ابتدا از طریق سیا (CIA) برای کمک به شورشیان افغان و آموزش بن لادن میلیونها دلار هزینه میکند تا فروپاشی شوروی را تسریع بخشد و حالا برای جلوگیری از گسترش بنیادگراها به شورویها پول میدهد.
دایسون در مورد سیا و بن لادن کاملا در اشتباه است. سیا نه بن لادن را آموزش داد و نه برای آموزش او هزینهای پرداخت کرد. سیا تنها از مقاومتهای افغانی حمایت کرد، نه جنگجویان خارجی. این سعودیها بود که تمام جنگجویان خارجی مانند بن لادن (که تا قبل از آن هرگز در هیچ نبردی حضور نداشت) را اجیر کرد و به آنها آموزش داد.
هنگامی که از پروفسور دایسون پرسیده شد که به نظر شما اگر توپاک شاکور زنده بود نسبت به حملات ۱۱ سپتامبر چه دیدگاهی داشت، پاسخ داد: «من فکر میکنم که توپاک میگفت: ما در کشورهای عربی چه کار باید داشته باشیم، زمانی که ریشههای استعمار و سرمایهداری جریان خون مردم بومی خودمان را مکیدهاند… آمریکا به دلیل رفتار بد خود با مردم سیاه پوست، جایگاه خود را به عنوان پلیس جهانی از دست داده است.»
به طور خلاصه، در اینجا ما یک استاد علوم انسانی داریم که یک«رپر گانگستر» بیرحم و خشن و محکوم به تجاوز را به عنوان نماد فرهنگی میبیند و برخورد دادن هواپیماهایی پر از گروگانهای زن و کودک، به ساختمانهایی پر از کارکنان اداری عادی را به لحاظ اخلاقی قابل توجیح میداند.
تحقیق: توماس رایان
انتهای پیام/